کارها و شیطنت های آقا برسا در ماه ششم وهفتم
پسرم هر روز داری بزرگتر میشی و عزیزتر تمام کار ما شده تماشای کارای شما و لذت بردن گلم از اوایل ماه ششم قشنگ نشست تو روروئکتم قشنگ راه میری علاقه اییم به دمرو سینه خیز نداری که نداری یه مدته دارم روت کار میکنم چون یه جا خوندم اگه بچه چهار دست و پا بره بهتره تا اینکه یدفعه راه بیفته
با روروئک میری پشت تلفن سیمارو میخوری چه علاقه ایی به سیم خوردن داری نمیدونم جان دلم
تلفن که نمیشه از دست شما زد گریه میکنی و میخوایی بگیریش خدا نکنه لپ ناپ و باز ببینی هر جای خونه باشی بدو بدو میایی سمتش یبار رفته بودی پیش آشپزخونه هر چی صدات میکردیم محلمون نمیذاشتی تا بابایی لپ تاپو باز کرد با خنده اومدی پیشش- جای دستمال کاغذی رو زدی شکوندی میری دستمالو میگیری میذاری دهنت
از اونجایی که سفررو میبینی بال بال میزنی و میخوای همه چیزو بگیری یه شب که عمت اینا خونمون بودن دیدم خیلی بدجور اذیت میکنی تو بشقابت برنج ریختم دادم دستت شمام کلی برا خودت حال کردی و اینم شدت اولین غذا خوردن مستقلت
وقتیم میزارمت رو میز در قندونو میگیری محکم میرنی زمین تا صداش در بیاد
شیشه شیرتم که خودت خیلی قشنگ نگه میداری و خیلیم دوسش داری
الهی مامان فدات بشه از کوچیکی به جارو برقی علاقه داشتی کوچیکتر که بودی وقتی گریه میکردی جاروبرقی روشن میکردیم ساکت میشدی الانم که به محض روشن شدن جاروبرقی اگه تو روروئک باشی دنبالش را میفتی و میخوای بگیریش جان مامان